باران تنهایی

«باتب تنهایی جانکاه خویش زیرباران می سپارم راه خویش»

باران تنهایی

«باتب تنهایی جانکاه خویش زیرباران می سپارم راه خویش»

کمی خلوت..

نمی دونم آدم موقع بی حوصلگی هم دستش به قلم می ره یا نه..! 

اما خودم با اینکه حوصله ندارم دوست دارم همین حس از زندگیم رو هم ثبت کنم! 

حوصله ندارم فردا برم مسافرت.. 

حال سرکار رفتن رو هم ندارم.. 

حال تنها موندن و حرفهای بقیه رو هم که چرا نیومدی رو هم ندارم.. 

اما بدجوری دوست داشتم یه کم تنها می بودم.. 

:ای دختر..مگه از آدم بدوری..بشینی کنج خونه!!! 

نه نیستم اما هر آدمی یکم خلوت تو زندگیش لازم داره دیگه!شاید این خلوت رو هم تو راه کنار پنجره یا یه شبی کنار دریا پیدا کردم.. 

 

خداکنه همسفرای ایندفعه مثل دفعه ی قبل اهل حال باشن.. (شب کنار دریا آتیش روشن کردن،پینت بال..یا امثال اینا)

اوندفعه که به یادموندنی بود..

نظرات 1 + ارسال نظر

تنها بودن گاهی اوقات خوبه اما نه همیشه .همه ی همسفرات دعامی کنم با حال باشن خوش بگذره ،البته به خودتم هم بستگی داره .راستی اسم قشنگی داریا !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد