-
جزء ها را روی ها سوی کل است..
1390/08/18 02:15
نمی تونم ننویسم.حتی اگه قلمم خوب نباشه گاهی وقتها فقط باید به یکی بگم و اگه نشد بنویسم تا آروم بشم. شب که چه عرض کنم نصف شب هایی مثل امشب بعد از پشت سر گذاشتن یک روز پرماجرا وقتی با تمام وجود داره خوابم می بره یه نیرویی توی تاریکی و سردی هوای خونه البته با وجود وسیله ی گرمازا می کشونتم سمت دفترخاطراتم تا فقط چندتا...
-
[ بدون عنوان ]
1390/08/10 21:21
دیروز صبح هوا خیلی سرد شده بود و به شدت بارون می یومد مه آلود بودن هوا هم همه جا رو زیبا کرده بود البته از نظر من که سرما و آسمون ابری برام حس عاشقونه و شاعرانه رو به دنبال داره. وشاید به خاطر زنده کردن خاطرات گذشته ای در این موقع از سال باشه.. برگزار شدن کلاس اونم ساعت 8 صبح و مسیر راه طولانی و سردی هوا باعث شد با...
-
[ بدون عنوان ]
1390/08/04 18:59
بعد مدتی..فقط یه مدتی..حالا دوباره به خودم قول دادم دوباره بنویسم و بنویسم حتی اگه حرف مهمی برای گفتن نداشتم..اینجا وبلاگ خودمه و هرچی بخوام می گم بی مزه یا بامزه خصوصی یا عمومی..! توی تابستون خیلی درگیر کنکورخان بودم و اینکه چی قبول می شم بعدم که رفتم مسافرت و وقتی برگشتم تصمیم داشتم خاطره ی سفرم رو بنویسم که نشد هم...
-
[ بدون عنوان ]
1390/05/09 05:06
ساعت پنج صبحه من برطبق روال روزهای گذشته تا صبح بیدار موندم البته روزهای قبل تا لنگ ظهر می خوابیدم اما امروز یک ساعت دیگه باید تو قطار باشم برم تهران شب هم در فرودگاه امام خمینی تا نصف شب منتظر پرواز بمونم و با یکی از اقوام با هواپیما بریم استانبول اونجا هم به انتظار پدر جان وعمه جان ها تا با...
-
[ بدون عنوان ]
1390/04/21 16:53
چندروزی از رفتن پدرجان و عمه ها میگذره و من و فاطمه دخترعمه جان به خاطر تنها بودن هم خونه شدیم و هم من کلاس دارم و هم اون..می ریم خریدو بیرون و گاهی میریم طبقه ی بالا پیش دختر عمه ی مهربون و مهمون نواز...اتفاقها هم می یوفتند،خوب و شیرین و.. من اتفاقها رو خیلی دوست دارم از رکود و شاهد تکرار روزها و روزمرگی بودن...
-
کنکور خوب کنکور آزاد..
1390/04/17 20:02
امروز صبح برخلاف هفته ی پیش که از شدت استرس با صدای اذون بیدار شده بودم تا 8خوابیدم بعد هم صبحانه رو در کمال ارامش میل کردم و با اینکه هیچی واسه ازاد نخونده بودم یهووو حس نقاشیم گل کرد چهره ی داداشی رو از روی عکسش کشیدم و بعد نشستم و نگاهش کردم.. پدرجان و داداشیا رفته بودن حرم،وقتی برگشتن و نقاشی رو نشونش دادم مونده...
-
ولادت حضرت ابوالفضل برتمامی شیعیان مبارک
1390/04/15 12:28
حضرت ابوالفضل در چهارم ماه شعبان سال 26 هجری قمری دیده به جهان گشودند. ایشان جوانی خوش چهره زیبا وقدبلند بودندوبه سبب همین زیبایی به ایشان قمر بنی هاشم می گفتند .در جنگ صفین و نهروان در کنار امام علی جنگیدند.ایشان به امام حسن وحسین ارادت داشتند وانها را بالاتر از خود می دانستند.وبا بصیرت عمیق وایمان محکم همراه با امام...
-
ولادت امام حسین(ع)
1390/04/15 10:11
امام حسین (ع) در سوم شعبان سال چهارم هجری در شهر مدینه چشم به جهان گشودند.. هنگام ولادت حضرت،جبرئیل به همراه هزار فرشته ی دیگر از جانب خداوند برای تبریک ولادت امام حسین به پیامبر بر زمین فرود امدند جبرئیل فرود امدو بر جزیره ای از دریا گذشت که در ان فرشته ای بود به نام فطرس که بخاطر نافرمانی از خدا بالش شکسته و مدت...
-
متکی به خود!
1390/04/13 13:26
ما بچه ها تو بیشتر مراحل زندگیمون به مادرها پدرهامون وابسته ایم،بهشون نیازداریم..ازتولد وکودکی بگیر..تا جوونی و سنی که دلمون می خواد مستقل مستقل باشیم..اما هرچه قدرم مستقل باز یه جایی هست که مجبوریم بهشون رو بندازیم..حالا بدتر از این اینکه وقتی غرورتو زیر پا میزاری و ازشون درخواستی می کنی..با جوابهایی مثل..الان وقت...
-
همه چی تموم شد!؟
1390/04/12 12:49
روز جمعه ساعت 7 صبح ترافیک مقابل در دانشگاه ..پدرجان منو کنار خیابون مقابل در ورودی پیاده کرد و گفت ازمونت که تموم شد کنار همین تابمو وایسا می یام دنبالت!!گفتم شما اگه باهام نیاین راهو گم می کنم و به ازمون نمی رسم و دیگه کنکور بی کنکورها..پدرجان بااعتماد به نفس لبخند برلب گفت برو توکل کن به خدا..ازماشین پیاده و از بین...
-
خدایا...
1390/03/20 15:09
ای خدایی که همه جا هستی و دست نیافتنی! ای خدایی که توی تاریکی شب میشه تورو تو عظمت و شکوه آسمون و زیبایی و آرامش ستاره ها احساس کرد. ای خدایی که میشه تورو توی دیده های گریون یه دلشکسته نظاره کرد. ای خدایی که می شه تورو با نگریستن به دریای بی کرانه ای که انتهایی براش نمی بینی درک کرد.ای خدایی که در ذره ذره ی افریده هات...
-
فرصت جبران..
1390/03/16 14:14
فکر می کنم همه ی ادم ها نیاز به فرصتی دارن تا یه حرف نابجا یه رفتار خطا که در گذشته انجام دادندرو جبران کنند تا به موقعیت بهتری برسند..مثلا با یه حرف ناخواسته باعث ناراحتی یه دوست می شن،یا در فرصتی که داشتن درست عمل نکردند مثل امتحان ..امتحانای درسی،رانندگی،شغلی ..یا کنکور..!و رد میشن.. و حالا فقط حدود بیست روز بیشتر...
-
[ بدون عنوان ]
1390/03/04 21:09
با تب تنهایی جانکاه خویش، زیر باران می سپارم راه خویش. شرمسار از مهربانی های او، می روم همراه باران کو به کو. چیست این باران که دلخواه منست؟ زیرچتراو روانم روشن است. چشم دل وا می کنم قصه ی یک قطره باران را تماشا می کنم: درفضا، همچو من درچاه تنهایی رها، می زند در موج حیرت دست و پا، خود نمی داند که می افتد کجا! در زمین،...